تدریس در حوزه ی علمیه ی مظهر التوحید (تایباد)
قبل از پرداختن به خاطرات زندان، لازم می دانم که به علت و نحوه ی دستگیری بپردازم؛
بعد از گرفتن کارت پایان خدمت تلاش کردم تا در آموزش و پرورش استخدام و یا به صورت حق التدریسی مشغول تدریس گردم که متأسفانه پذیرفته نشدم ، و از آنجایی که دوست داشتم تدریس کنم و مصدر خدمتی باشم در مدرسه ی مظهرالتوحید - حاجی مولوی حسن صالحی (رحمه الله) واقع در تایباد - به تدریس علوم دینی مشغول شدم و تا حدودی مدرسه رونق گرفت و بر تعداد طلبا افزوده شد، و مدیر مدرسه در امور داخلی مدرسه دستم را باز گذاشت و همه ی اختیارات را به من واگذار کرد.
از وضع طلباء و اساتذه رنج می بردم و به فکر تغییر بنیادی در گزینش طلبه و مدرسین افتادم و دنبال راه چاره می گشتم و سعی کردم تا روح ایثار و فداکاری را در میان آنان زنده کنم و آنان را به وظایفشان آشنا سازم.
برخی از اساتذه متأسفانه اعتماد به نفس نداشتند و به وظیفه ی خویش عمل نمیکردند و تدریس را یک نوع سرگرمی و وقت کشی برای خود می دانستند، از کار کردن با ایشان متوجه شدم که این افراد نمی توانند و یا نمی خواهند کسی را اصلاح کنند چون خفته را خفته کی کند بیدار .
روزی حدود ساعت نه صبح مرحوم حاجی مولوی حسن صالحی به مدرسه آمد و از اساتذه خواست که به مدرسه ی امام جعفر صادق (تایباد) بروند، ابتدا من از رفتن خودداری کردم ولی حاجی مولوی گفت: از ما خواسته اند که به آنجا برویم، پس بیا برویم ببینیم چه خبر است و با اصرار زیاد مرا همراه خودشان بردند، به میهمان خانه ی مدرسه امام جعفر رفتیم و در آنجا اکثر علمای اهل سنت تایباد و حومه، نشسته بودند و یکی از شیخ های شیعه بنام آقای موسوی - که از مشهد دفتر به اصطلاح امور اهل سنت آمده بود - بر روی صندلی نشسته بود و از روی قرآن جیبی که در دست داشت برای علمای اهل سنت آیات شروع سوره ی بقره از " الم - تا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ " را ترجمه میکرد !؟
این وضع زننده را نتوانستم تحمل کنم و از آنجا بیرون آمدم و به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که علماء و مدرسین مدارس اهل سنت متفق و منظم و سازماندهی شده نباشند و از سلطه ی مطلق دفتر به اصطلاح امور اهل سنت - که برنامه ریزی شده از قم میباشد - بیرون نشوند، وضع مدارس بهبود نخواهد یافت و طلبه و مدرسین و در کل علماء، در نهایت زیر سلطه ی رژیم ولایت فقیه خواهند رفت که خواسته ی رژیم هم همین است، و تا زمانی که علماء که خودشان را پرچم دار اسلام میگیرند، اصلاح نشوند، مسلّما جامعه ی ما که زیر بنای دینی و مکتبی دارد ، اصلاح نخواهد شد، بنابراین به فکر تشکیل شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنت افتادم و برای آماده سازی ذهنی و عملی آن به فعالیت پرداختم.
قبل از پرداختن به خاطرات زندان، لازم می دانم که به علت و نحوه ی دستگیری بپردازم؛
بعد از گرفتن کارت پایان خدمت تلاش کردم تا در آموزش و پرورش استخدام و یا به صورت حق التدریسی مشغول تدریس گردم که متأسفانه پذیرفته نشدم ، و از آنجایی که دوست داشتم تدریس کنم و مصدر خدمتی باشم در مدرسه ی مظهرالتوحید - حاجی مولوی حسن صالحی (رحمه الله) واقع در تایباد - به تدریس علوم دینی مشغول شدم و تا حدودی مدرسه رونق گرفت و بر تعداد طلبا افزوده شد، و مدیر مدرسه در امور داخلی مدرسه دستم را باز گذاشت و همه ی اختیارات را به من واگذار کرد.
از وضع طلباء و اساتذه رنج می بردم و به فکر تغییر بنیادی در گزینش طلبه و مدرسین افتادم و دنبال راه چاره می گشتم و سعی کردم تا روح ایثار و فداکاری را در میان آنان زنده کنم و آنان را به وظایفشان آشنا سازم.
برخی از اساتذه متأسفانه اعتماد به نفس نداشتند و به وظیفه ی خویش عمل نمیکردند و تدریس را یک نوع سرگرمی و وقت کشی برای خود می دانستند، از کار کردن با ایشان متوجه شدم که این افراد نمی توانند و یا نمی خواهند کسی را اصلاح کنند چون خفته را خفته کی کند بیدار .
روزی حدود ساعت نه صبح مرحوم حاجی مولوی حسن صالحی به مدرسه آمد و از اساتذه خواست که به مدرسه ی امام جعفر صادق (تایباد) بروند، ابتدا من از رفتن خودداری کردم ولی حاجی مولوی گفت: از ما خواسته اند که به آنجا برویم، پس بیا برویم ببینیم چه خبر است و با اصرار زیاد مرا همراه خودشان بردند، به میهمان خانه ی مدرسه امام جعفر رفتیم و در آنجا اکثر علمای اهل سنت تایباد و حومه، نشسته بودند و یکی از شیخ های شیعه بنام آقای موسوی - که از مشهد دفتر به اصطلاح امور اهل سنت آمده بود - بر روی صندلی نشسته بود و از روی قرآن جیبی که در دست داشت برای علمای اهل سنت آیات شروع سوره ی بقره از " الم - تا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ " را ترجمه میکرد !؟
این وضع زننده را نتوانستم تحمل کنم و از آنجا بیرون آمدم و به این نتیجه رسیدم که تا زمانی که علماء و مدرسین مدارس اهل سنت متفق و منظم و سازماندهی شده نباشند و از سلطه ی مطلق دفتر به اصطلاح امور اهل سنت - که برنامه ریزی شده از قم میباشد - بیرون نشوند، وضع مدارس بهبود نخواهد یافت و طلبه و مدرسین و در کل علماء، در نهایت زیر سلطه ی رژیم ولایت فقیه خواهند رفت که خواسته ی رژیم هم همین است، و تا زمانی که علماء که خودشان را پرچم دار اسلام میگیرند، اصلاح نشوند، مسلّما جامعه ی ما که زیر بنای دینی و مکتبی دارد ، اصلاح نخواهد شد، بنابراین به فکر تشکیل شورای هماهنگی مدارس علوم دینی اهل سنت افتادم و برای آماده سازی ذهنی و عملی آن به فعالیت پرداختم.