برگ ورود به زندان
بسمه تعالی
آقای مولوی ابراهیم صفی زاده فرزند خیرالله زندانی شماره 92910 شما به موجب نامه شماره 68/81/54
7/10/68
به اتهام فعالیت به نفع فرقه وهابیت و هتک مقدسات از سوی دادسرای روحانیت شعبه احکام به این زندان معرفی و بازداشت شده اید این برگه را نزدخود نگهدارید تا هر گونه تقاضائی دارید در اسرع وقت رسیدگی گردد/ زندان مرکزی مشهد.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
تن ندادن به خواسته های اطلاعات و کرنش نکردن در برابر شیخهای ذلیل بی باور، باعث شد تا بهای سنگینی بپردازم که نمونه ی آن پنج سال حبس تعزیری و شکنجه بود و با وجودی که هیچ اتهامی را نپذیرفتم اما چون" عصا" و آلت دست این بیمار و آن بیمار قرار نگرفتم به زندان انداخته شدم و 74 ضربه شلاق به ناحق بر پیکرم نواخته شد و قاضی های بی دیانت از این طریق عطش انتقام خویش را فرو نشاندند و حقد و کینه ی خودشان را نشان دادند و وانمود ساختند که از دست ما هر کاری ساخته است.
ولی جالب است بدانید سنی هایی که با این رژیم خودکامه همکاری می کنند از نظر سردمداران رژیم به مراتب بی ارزشتر از سنی هایی هستند که با آنان همکاری نمی کنند، از سنی های همکار اطلاعات به عنوان ابزار و آلت دست استفاده می شود و پس از برآورده شدن نیاز با خفت و خواری بدور انداخته می شوند و خود باختگان دیگری جای گزین بی مصرف ها می گردند و این را قبلا هم یادآور شدم که یکی از سران اطلاعات در حین بازجویی در رابطه با خود فروخته های اطلاعات به من گفت: " ما می دونیم چه جوری سقطشان کنیم.
به طور کلی دیدگاه سران این نظام مستبد نسبت به اهل سنت، دیدگاه بسیار منفی است و همه ی سنی ها را بدون استثنا دشمن بالقوه خود می پندارند و ما این عداوت و دَشمنانگی و تبعیض را در همه زمینه ها به خصوص در دادگاه ها و سایر ادارات دولتی شاهد هستیم و به وضوح آن را می بینیم و از همین جهت است که به خواسته های مشروع و قانونی و به حق اهل سنت به صورت اساسی و بنیادی هیچگونه ترتیب اثری داده نمی شود، بلکه با طرق مختلف سعی می شود تا اهل سنت را محتاج و نیازمند سازند تا زمینه نابودی و وابستگی و قلع و قمع آنان فراهم تر گردد و " برنامه ی پنجاه ساله شیعی گردانیدن سراسر ایران و از بین بردن پیروان سنت " ( بخوانید ) زودتر تحقق یابد و حکومتگران بی باور نظام سرا پا جور و فساد ولایت فقیه به این آرزوی دیرینه ی خویش دست یابند، اما یقینا این آرزو را بگور خواهند برد و توطئه ها و دسیسه ها ی این منافقان کور دل دامن خودشان را خواهد گرفت و آتش به خرمن شان خواهد افکند و اهل سنت علی رغم خواست دشمنان، همچنان پا برجا و استوار باقی مانده و خواهند ماند.
به هرحال بعد از خاتمه دادگاه نمایشی به موجب حکم قاضی های کینه توز، بعد از عصر 7/10/1368 من را با سه تن دیگر از آخوندهای شیعه که اتهام آنان با اتهام من کاملا فرق می کرد به زندان وکیل آباد مشهد معرفی و به اتهام " فعالیت به نفع فرقه وهابیت و هتک مقدسات" بازداشت کردند، بعد از انگشت نگاری، مرا به اتاق افسر نگهبان زندان آوردند و سه آخوند شیعه را برای انگشت نگاری بردند. "مجیدی" دادیار ویژه روحانیت که ما را به زندان آورده بود با افسر نگهبان که از قرار معلوم همدیگر را خوب می شناختند گرم گرفته بود و چرند می گفت و به شیخ ها می تاخت و به آنها بد و بیراه می گفت و در پاسخ سؤال افسر نگهبان که " چگونه سر از دادگاه ویژه در آوردی و حالا چه کاری انجام می دهی؟" گفت: گرفتار این لامذهبا شده ام، این لامذهبا اگر به فهمی چه جنایتی انجام داده اند تعجب می کنی، این ها به کشورهای ترکیه و بلغارستان مسافرت کرده اند و در آنجا چنین کرده اند و چنان...
" دادیار ویژه روحانیت" چه راست می گفت یا دروغ، ولی نسبت به شیخ ها بی حرمتی های زیادی کرد و درباره ی آنها انواع و اقسام کلمات رکیکی را به کاربرد که قلم از بیان آنها شرم دارد، وقتی که او وراجی می کرد، من در گوشه ای نشسته بودم و به یاوه های او گوش میدادم شاید باورش برای شما مشکل باشد و خود من هم از آن تعحب کردم، مگر می شود مأمور دادگاهی که به ظاهر برای حفظ حرمت روحانیت شیعه تأسیس گردیده اینگونه به روحانیت شیعه بتازد هر چند که مجرم هم باشند و حرف های رکیک و مستهجنی بر زبان آورد که هر انسان با وجدانی از آن شرم دارد!، اما به واقع اینگونه بود و آنچه نقل کردم عین واقعیت است، من که قبلا هم یادآور شده ام که عمال ددمنش رژیم جور و فساد ولایت فقیه از همه چیز بی بهره اند؛ نه اخلاق دارند و نه معرفت و نه ایمان و با وجود آن، خودشان را از هر کس مقدس تر و پاکتر می دانند و برای جنایاتشان که در حق دستگیر شدگان انجام می دهند از رهبرانشان که از هر مجرمی مجرمتراند فتوا می گیرند و ضرب و شتم بازداشت شدگان را نه تنها یک امر پسندیده و درست بلکه یک وظیفه می دانند.