شعارمرگ برخود فروخته ها
تن ندادن به ذلت وابستگی ومحل نگذاشتن واعتنا نکردن به خواسته های بی حدوحصرجباران، پنج سال زندان و74ضربه شلاق رابدنبال داشت وستمگران ازاین طریق خشم خودرابرسرم فروریختند وعداوت خودشان رابروزدادند.
سردمداران رژیم ولایت فقیه وبالتبع عمال آنهاکه اصولارافضی مسلک اندوعملادنباله روصفویه هستند وبه آنهاافتخارمی کنند ودرطول دوران حکومت خونبارشان درپی فتنه افکنی ونفاق بوده ورفض والحادرادرجامعه ترویج می دهند، همیشه ازعوام فریبی کارگرفته وباریا وتزویرخودشان راحامی قرآن واسلام ومقدسات مذهبی ووحدتخواه معرفی می کنند وازاین طریق بنام اسلام مردمان زیادی رافریب داده اند ودردام عنکبوتی خویش گرفتارساخته اند.
درآن زمان یعنی درسال1368بسیاری ازمردم این جفاپیشه هارانشناخته بودند وفریب تبلیغات رژیم رامی خوردند وفکرمی کردند که سردمداران رژیم وحدت طلب واسلام خواه هستند اماباگذشت زمان وروشدن بغض هاوکینه های نهفته دردرون حکومتگران وبه خصوص بعدازشهادت مسجدجامع شیخ فیض مشهد وبالاخص بعدازتخریب مدرسه دینی ومسجددارالعلوم امام ابوحنیفه عظیم آبادزابل (شهریورماه1387) وزیرآوارقراردادن چندین جلدقرآن شریف وکتب علوم دینی واهانت های بی وقفه به مقدسات والگوهای دینی اهل سنت واعدام های پیوسته ولاینقطع جوانان سنی بابهانه های واهی و..، حنای رژیم ازرنگ افتاد وبارسوایی روبروگردیدوحکومتگران هم برای حفظ نظام ولایت فقیه، ماسک هاراکنارگذاشتند وچهره ی واقعی خودشان رانشان دادند وخوبی آن این شد که مردم به ویژه اهل سنت این خودکامگان فتنه گررابیشترازقبل شناختند هرچند درطی این سال هاقربانی های زیادی هم دادند اما بایاری خداوند وبه برکت خون شهداوفعالیت های حق خواهان مردمان ماتوانستند هویت مذهبی وعقیدتی خودشان راحفظ کنند وهمچون یک ملت زنده باقی بمانند.
به هرحال، عموم اهل سنت قبلاغرق دربی خبری ونا آگاهی بودند وسردمداران رژیم ازناآگاهی مردم نهایت بهره برداری رامیکردند وهرکس راکه مخالف اهداف شوم خودشان می دانستند باترفندی ازسرراه برمی داشتند ویاسعی درترورشخصیت ودرانزواقراردادن اومی کردند وباهمکاری جیره خواران خود به اوبرچسب وهابی می زدند وغیرسنی معرفی می نمودند ومردمان ساده لوح هم به راحتی می پذیرفتند وتحت تأثیرتبلیغات سازماندهی شده رژیم قرارمی گرفتند تاآنجاکه ندانسته بلندگوی خودکامگان می شدند وهمچون تبربرای قطع پایه هاوریشه های خودعمل میکردند.
ازهمین سادگی وناآگاهی مردم، عمال نظام سوءاستفاده کردند وسعی داشتند درانظارمردم مراگنه کارمعرفی نمایند وکسانی هم که درصحنه ی شلاق های جورحضورداشتند نسبت به اصل موضوع هیچگونه آگاهی نداشتندوبه همین خاطرهم وقتی که دادیاراسم شلاق هارابردبه" پچ پچ" و"چت چت" افتادند وباترحم ودلسوزی به من نگاه می کردند واین بیشترمراآزارمیداد ونمک به زخم من می پاشید؛ چراکه آنان فکرنمی کردند که به خاطرزیربارنرفتن وتن ندادن به خواسته های اطلاعات این شلاق هابرپیکرم نواخته می شود بلکه فکرمی کردند قابل ترحم هستم وبهتراست که مرابه بخشند، چیزی که من هرگزازقاضی هاگرفته تاسایردژخیمان رژیم ازآنان نخواستم که مراببخشند؛ چون جرمی مرتکب نشده بودم وخودم رامجرم نمی دانستم وتنهاجرمم ازنگاه قاضی های رژیم درحقیقت حرکت های حق طلبانه وبه عنوان یک سنی زیربارنرفتن وتن ندادن به عقاید انحرافی رافضی ها وباورداشتن به الگوهای دینی اهل سنت وهدف مند زندگی کردن بود،بنابراین ضعف نشان دادن وعجزوالتماس کردن آنان راجری تروگستاخترمی ساخت
اظهارعجزپیش ستم پیشگان خطاست اشک کباب باعث طغیان آتش است
من ازاینکه تازیانه های ستمگران برپیکرم نواخته می شد چندان ناراحتی نداشتم زیرادردورنجی بودکه دیریازود ازمیان می رفت وکسی هم که خواسته باشد به ایمان وحقیقت ایمانش وفاداربه ماند ناگزیراست که دربرابررژیم خودکامه ولایت فقیه به ایستدوشکنجه وسختیهاراتحمل کند واستواروثابت قدم بماند، وعلاوه برآن، خودم رابه این دلگرم داشتم که این شلاق هابرپیکرکسانی که زیربارزور نرفته اند همچون امام ابوحنیفه وامام مالک –رحمهماالله- هم نواخته شده است ومن هیچگاه ازآنان بهترنبوده ونیستم تنهاناراحتی شدیدم ازاین بود که این مردم چقدرساکت وبی توجه وبی خبروبی تحرک اند.
شعار: هرچندکه قبلا ازقول دادستان به من وعده داده بودند که اگردروقت شلاق زدن عکس العملی ازخودم نشان ندهم موردعفوقرارخواهم گرفت وبرایم مرخصی خواهنددادوازامتیازاتی برخوردارخواهم گشت وازاین قبیل وعده های توخالی زیاددادند، اماهنگامی که سکوت مرگبارافرادجمع شده درآنجا و"چت چت" آنان رامشاهده کردم، قیدهمه چیزرازدم وبدون ترس ازاسلحه ی ستمگران دستم رابلندکردم وباصدای رساگفتم:" بسم الله الرحمن الرحیم"..، دوتاازبسیجیهابه زوردستم راپایین آوردندوسعی کردندمرابه سکوت وادارندولی من کوتاه نیامدم ومجددادستم رابلندکردم وفریادزم..، دادیارمجیدی وقتی که تلاش بسیجیهارابی فایده دید برای جلوگیری ازشلوغی به آنان گفت بگذارید حرفش رابزند. گفتم افتخارمی کنم که به خاطرعقیده ام شلاق می خورم ونه چیزی دیگروبعد به توضیح دادن اصل جریان دستگیریم پرداختم، دراین میان فقط یک نفرازبین جمعیت سخنانم راتأییدکردوباصدای بلند گفت: " صحیح است" ولی صدای اودرمیان زمزمه وپچ پچ دیگران گم شد ودیگرشنیده نشد. پس ازبیان جریان دستگیری به شعاردادن روآوردم واین همان بغض ونفرتی بود که بعدازمدتهاحبس وشکنجه درسینه ی من حبس شده بودویک مرتبه ترکید وبی پرواازهمه چیزوهمه کس گفتم: مرگ برآخوندها، مرگ برخودفروخته ها، مرگ برکسانی که به خاطرچندپاره آجروآهن وسیمان،دین وایمان ووجدان خودرافروخته اند، مرگ برظالم ها..، مرگ برظالم هاراچندبارتکرارکردم تااینکه چندنفرازبسیجیهاومعاون رئیس کمیته اطرافم راگرفتند وبااصرارازمن خواستند که روی نیمکت درازبکشم ..، دردورنج تازیانه های جورراتحمل کردم ویک آخ هم نگفتم، بعدازشلاق خوردن فورابلندشدم ودستم رابلند کردم وگفتم: "افتخارمی کنم که به خاطرعقیده ام شلاق خوردم" ودوباره شروع به شعاردادن کردم ومرگ برآخوندهاومرگ برخودفروخته هاوظالم هاراتکرارکردم وهمچنان فریادمی زدم تااینکه مرابه زوربه طرف اتومبیل بردند.
من باشعاردادن وتوضیح مختصرعلت دستگیریم خواستم وجدان های خفته افرادرابیدارکنم وتکانی درافرادحاضردرصحنه وسایرین ایجادنمایم امامتأسفانه افرادحاضردرصحنه ی تازیانه های جورچنان غرق دربیخبری وناآگاهی بودند که هیچ تکانی نخوردند وشهامت آن راهم نداشتندکه کوچکترین حرکتی ازخودنشان دهند، انگارهمه مرده بودندوتنهابه پچ پچ کردن اکتفاکردند! تازه آن هم معلوم نبودکه ازروی چه پچ پچ می کنند!