فهرست حال من همه تا رنج و درد بود از رنج ماند عبرت و از بند پند ماند
بعد از طی مراحل انگشت نگاری، مرا همراه سه تن از آخوندهای شیعه به بند قرنطینه بردند و بعد از دو روز یکی از آنها آزاد شد و سه نفر از ما را به بند پنج نظامیان منتقل کردند.
زندان وکیل آباد مشهد علاوه بر بند قرنطینه و کارگران و " نسوان" دارای پنج بند به شماره های:1، 4،3،2و 5 بود، بند پنج سه بخش بود که در یک بخش از آن، نظامیان بازداشتی قرار داشتند و دو اتاق از آن به شماره های: 24و25 به متهمین ویژه روحانیت اختصاص یافته بود، در اتاق 24 که هفت تن از آخوندهای شیعه در آن بودند، مرا جا دادند و بقیه زندانیان اتاق 24را نظامیان تشکیل میدادند، هر اتاقی چهار تختخواب سه نفره داشت ولی تراکم زندانیان به حدی بود که گاهی مجبور می شدیم دوازده نفر درکف اتاق بخوابیم.
بیش از 25 نفر از آخوندهای شیعه در این بخش زندانی بودند که جز دو نفر از آنها بقیه چندان سواد دینی و حوزوی نداشتند، بعضی از این شیخ ها آدم های بدی نبودند ولی بعضی دیگر اخلاق و رفتار زننده ای داشتند و بسیار متعصب، موذی، خودخواه، پر حرف و وراج، پر توقع، ناراست، فرصت طلب، ریاکار، بی دیانت، فضول، پرادعا و پر افاده بودند، این هم نشینی اجباری برایم مشکل و زجر آور بود و خودم را با این شیخ ها متفاوت می دیدم و بیگانه حس می کردم به خصوص بعد از شهادت شهید مولوی قدرت الله جعفری، این حس در من شدت گرفت و بسیار احساس تنهایی و بی کسی می کردم و اگر حقیقت را بخواهید اتهامم با آنان فرق می کرد من یک زندانی اعتقادی و مذهبی بودم و خواستار آزادی بیان، قلم و اعتقاد بودم و بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشم، تنها به خاطر مسایل اعتقادی و فعالیتهای مذهبی و به اتهام فعالیت تبلیغاتی علیه نظام به زندان افتاده بودم که بیش از سه سال را در آن سپری کردم و حال آنکه شیخ های در بند عموما به اتهام صیغه غیر دولتی و رسمی، فساد اخلاقی، رشوه خواری، اعتیاد و مواد مخدر زندانی بودند.
بعد از طی مراحل انگشت نگاری، مرا همراه سه تن از آخوندهای شیعه به بند قرنطینه بردند و بعد از دو روز یکی از آنها آزاد شد و سه نفر از ما را به بند پنج نظامیان منتقل کردند.
زندان وکیل آباد مشهد علاوه بر بند قرنطینه و کارگران و " نسوان" دارای پنج بند به شماره های:1، 4،3،2و 5 بود، بند پنج سه بخش بود که در یک بخش از آن، نظامیان بازداشتی قرار داشتند و دو اتاق از آن به شماره های: 24و25 به متهمین ویژه روحانیت اختصاص یافته بود، در اتاق 24 که هفت تن از آخوندهای شیعه در آن بودند، مرا جا دادند و بقیه زندانیان اتاق 24را نظامیان تشکیل میدادند، هر اتاقی چهار تختخواب سه نفره داشت ولی تراکم زندانیان به حدی بود که گاهی مجبور می شدیم دوازده نفر درکف اتاق بخوابیم.
بیش از 25 نفر از آخوندهای شیعه در این بخش زندانی بودند که جز دو نفر از آنها بقیه چندان سواد دینی و حوزوی نداشتند، بعضی از این شیخ ها آدم های بدی نبودند ولی بعضی دیگر اخلاق و رفتار زننده ای داشتند و بسیار متعصب، موذی، خودخواه، پر حرف و وراج، پر توقع، ناراست، فرصت طلب، ریاکار، بی دیانت، فضول، پرادعا و پر افاده بودند، این هم نشینی اجباری برایم مشکل و زجر آور بود و خودم را با این شیخ ها متفاوت می دیدم و بیگانه حس می کردم به خصوص بعد از شهادت شهید مولوی قدرت الله جعفری، این حس در من شدت گرفت و بسیار احساس تنهایی و بی کسی می کردم و اگر حقیقت را بخواهید اتهامم با آنان فرق می کرد من یک زندانی اعتقادی و مذهبی بودم و خواستار آزادی بیان، قلم و اعتقاد بودم و بدون اینکه جرمی مرتکب شده باشم، تنها به خاطر مسایل اعتقادی و فعالیتهای مذهبی و به اتهام فعالیت تبلیغاتی علیه نظام به زندان افتاده بودم که بیش از سه سال را در آن سپری کردم و حال آنکه شیخ های در بند عموما به اتهام صیغه غیر دولتی و رسمی، فساد اخلاقی، رشوه خواری، اعتیاد و مواد مخدر زندانی بودند.