ابتدا با برخی از دوستان همفکرم در این باره صحبت کردم و آنان را تشویق به تشکیل شورای مدارس نمودم و نحوه ی کار را برایشان توضیح دادم که با استقبال آنان روبرو گردید و طی چند نشست موفق شدیم میان جهار مدرسه هماهنگی برقرار نماییم و نام آن را "شورای هماهنگی منطقه ای مدارس " گذاشتیم.
مرحوم حاجی مولوی حسن صالحی با این هماهنگی موافق بود و مسئله ای نداشت،در امتحانات سه ماهی، طلاب سایر مدارس هماهنگ شده برای امتحان به حوزه ی علمیه مظهرالتوحید آمدند و در دوران امتحانات که سه روز به طول انجامید در حوزه اقامت گزیدند.
این هماهنگی شور و هیجان خاصی در میان طلاب ایجاد کرده بود و همگی با اشتیاق خاصی درسهای گذشته را مرور می کردند.
قبل از برگزاری امتحانات به طلاب گفته شد که اگر مشکلی داشتند به اساتذه مراجعه کنند و مشکل درسی خودشان را بر طرف نمایند، بدین جهت بعد از ظهر هر روز اساتذه در حوزه می نشستند تا پاسخگوی سؤالات طلاب باشند.
در این میان یکی از طلبه های افغانی که خودش را همه چیز فهم میدانست به دفتر حوزه مراجعه نمود و به یکی از اساتذه گفت: در این درس"بیضاوی" من مشکل دارم برایم بخوانید.
من حدس زدم شاید منظوری داشته باشد و خواسته باشد به اصطلاح، مدرس مدرسه را لاجواب نماید، بدین جهت به او گفتم: ملا.. تو هم وقت گیر آوردی؟ می بینی که اساتذه مشغول بررسی امتحانات فردا هستند، کتابت را بگذار و برو و پانزده دقیقه بعد بیا.
کتاب را گذاشت و رفت و ما هم بلافاصله به اتفاق درس خواسته شده ی وی و چند صفحه ی قبل و بعد آن را دقیقا مطالعه و بررسی کردیم و به استاذ گفتم ضمن توضیح درس او را سؤال پیچ و لاجواب کن.
در واقع من نمی خواستم که هیچ مدرسی از نظر علمی در برابر شاگردش کم بیاورد و خوار گردد.
اتفاقا همین طالب در امتحانات سه ماهی مردود شد و چون باورش نمی شد که چیزی نمی فهمد، حوزه را ترک کرد و به تنبلخانه ی مولوی کریمدادی رفت.
امتحانات این دوره با نظم خاصی برقرار شد و برای شاگرد اول تا سوم هر دوره ی تحصیلی جوایزی در نظر گرفته شد و به نفرات برتر اهدا گردید.
مرحوم حاجی مولوی حسن صالحی با این هماهنگی موافق بود و مسئله ای نداشت،در امتحانات سه ماهی، طلاب سایر مدارس هماهنگ شده برای امتحان به حوزه ی علمیه مظهرالتوحید آمدند و در دوران امتحانات که سه روز به طول انجامید در حوزه اقامت گزیدند.
این هماهنگی شور و هیجان خاصی در میان طلاب ایجاد کرده بود و همگی با اشتیاق خاصی درسهای گذشته را مرور می کردند.
قبل از برگزاری امتحانات به طلاب گفته شد که اگر مشکلی داشتند به اساتذه مراجعه کنند و مشکل درسی خودشان را بر طرف نمایند، بدین جهت بعد از ظهر هر روز اساتذه در حوزه می نشستند تا پاسخگوی سؤالات طلاب باشند.
در این میان یکی از طلبه های افغانی که خودش را همه چیز فهم میدانست به دفتر حوزه مراجعه نمود و به یکی از اساتذه گفت: در این درس"بیضاوی" من مشکل دارم برایم بخوانید.
من حدس زدم شاید منظوری داشته باشد و خواسته باشد به اصطلاح، مدرس مدرسه را لاجواب نماید، بدین جهت به او گفتم: ملا.. تو هم وقت گیر آوردی؟ می بینی که اساتذه مشغول بررسی امتحانات فردا هستند، کتابت را بگذار و برو و پانزده دقیقه بعد بیا.
کتاب را گذاشت و رفت و ما هم بلافاصله به اتفاق درس خواسته شده ی وی و چند صفحه ی قبل و بعد آن را دقیقا مطالعه و بررسی کردیم و به استاذ گفتم ضمن توضیح درس او را سؤال پیچ و لاجواب کن.
در واقع من نمی خواستم که هیچ مدرسی از نظر علمی در برابر شاگردش کم بیاورد و خوار گردد.
اتفاقا همین طالب در امتحانات سه ماهی مردود شد و چون باورش نمی شد که چیزی نمی فهمد، حوزه را ترک کرد و به تنبلخانه ی مولوی کریمدادی رفت.
امتحانات این دوره با نظم خاصی برقرار شد و برای شاگرد اول تا سوم هر دوره ی تحصیلی جوایزی در نظر گرفته شد و به نفرات برتر اهدا گردید.