وهابیت بهانه ای برای تحت فشارقراردادن
در سلول که فرصت بیشتری برای فکر کردن داشتم به این نتیجه رسیدم که به هیچ وجه حاضر به مصاحبه نگردم، از این جهت روز بعد هر چه اصرار برای مصاحبه نمودند زیر بار نرفتم، بازجو گفت: خودداری کردن از مصاحبه برایت سنگین تمام خواهد شد و پیشنهاد داد تا برای رفع اتهام وهابیت از خودم، محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه را محکوم نمایم.
گفتم: من پیرو فقه حنفی هستم و در احکام از امام ابوحنیفه تقلید می کنم و ابن تیمیه پیرو فقه امام احمدبن حنبل بوده و در مسائل فقهی از امام احمد تقلید میکرده است و خود شما نیز به این امر معترفید بنابراین، محمد بن عبدالوهاب که متأثر از ابن تیمیه است، نیز حنبلی مذهب بوده است و هر امامی از ائمه ی مذاهب در مسائل اجتهادی و فقهی نظر خاص خودش را داشته و مقلدین هر مذهب بالتبع از نظریه ی امام برگزیده ی خود تقلید کرده و می کنند، لذا لزومی نمی بینم که آنان را محکوم و غیر مسلمان بدانم.
ضمنا باید یادآور شوم که خود مأمورین اطلاعات و شیخهای رژیم هم میدانستند: اینکه من و امثال من، شیخ محمد و علامه ابن تیمیه را محکوم کنیم یا نکنیم هیچ تأثیری بر مسلمانی آنان ندارد بنا به فرموده ی قرآن: (تلک امة قدخلت لها ما کسبت..)، اما بازجوها می خواستند از زبان من بشنوند تا آن را بهانه ای برای تحت فشار قرار دادن و محکوم ساختن من قرار دهند و از این طریق می خواستند مرا خورد کنند، بازجویی آن روز که در موردشیخ محمد بن عبدالوهاب و علامه ابن تیمیه از من سؤال می کردند با روزهای دیگر فرق داشت و به احتمال زیاد چند تا از شیخهای حوزه علمیه هم بودند چون سؤالها فورا طرح می شد و مجال فکرکردن نمی دادند و حتی نسبت به مسائلی همچون "مجتهد فی الجزء" و "مجتهدفی الکل"، نیز شناخت کافی داشتند و سعی می کردند به هر طریق ممکن مرا به بن بست بکشانند که البته به لطف پروردگار موفق به این کار نشدند.
یکی ازسؤالها این بود که اگر ابن عبدالوهاب مذهب جدیدی نیاورده چرا به او امام می گویند؟ گفتم: اینکه به کسی امام بگویند دلیل بر این نیست که او مذهب جدیدی آورده است بلکه به خاطر احترام گذاشتن به آن شخص است همانگونه که میگویند امام موسی صدر، امام خمینی، امام محمد غزالی و غیره، مردم به آیت الله خمینی میگویند امام خمینی و حال آنکه ایشان خودشان را پیرو فقه جعفری میدانستند و کسی هم نمیگوید که ایشان مذهب جدیدی آورده به نام مذهب خمینی، علاوه از آن، خود شیخ محمد و پیروانش هیچکدام ادعای به وجود آوردن مذهبی نو و جدید را نداشته اند و مسائلی را که محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه از آنها صحبت کرده اند، مسائل عقیدتی هستند و مسائل فقهی نیستند.
بازجو گفت: ابن عبدالوهاب در مواردی با برخی از علمای حنبلی اختلاف نظر داشته و این بیانگر آن است که او خود را صاحب مذهب میدانسته است.
گفتم: اختلاف نظر با برخی از کسانیکه پیرو یک مذهب اند دلیل بر این نیست که کسی که نظریه ی او با نظریه ی دیگران فرق دارد حتما در پی ایجاد مذهبی دیگر برآمده است؛ چون اختلاف نظر میان مجتهدین یک مذهب، یک امر طبیعی است و حتی مقلدین و مجتهدینی که از یک مذهب پیروی میکنند در مواردی در حلت و حرمت و ثبوت و عدم ثبوت یک مسئله با یکدیگر اختلاف دارند و بخصوص در مذهب شیعه جعفری این امر بوضوح دیده می شود به طورمثال آیت الله خوئی شطرنج را حرام میدانند در حالی که آیت الله خمینی آن را حلال اعلام کردند و نیز آیت الله خوئی ولایت فقیه را قبول ندارند ولی آیت الله خمینی آن را یک امر لازمی برای حکومت اسلامی میدانستند لذا اگر محمد بن عبدالوهاب در مواردی با برخی از علمای حنبلی اختلاف داشته است در مسائل اجتهادی بوده که در هر مذهبی این موضوع مشاهده می شود.
بازجو: یعنی اینکه ابن عبدالوهاب خود را مجتهد فی الجزء می دانسته، آیا پیروان یک مذهب باید از مجتهد فی الجزء تقلید کنند یا ازصاحب مذهب؟
- پیروان یک مذهب از صاحب مذهب تقلید می کنند به این معنی که عموما از آرای فقهی تدوین شده ی صاحب مذهب پیروی می کنند و حتی مجتهدین هر مذهب با وجودی که ممکن است در مواردی با صاحب مذهب اختلاف نظر داشته باشند، نیز خود را پیرو همان مذهب میدانند و این یک امر متداول درمیان همه ی مذاهب است.
این بحث به درازا کشید و چند مثال از اختلاف نظر فقهاء برای آنها بیان کردم و در کل می خواستم ثابت کنم که "وهابیت" مذهبی نیست و شیخ محمد بن عبدالوهاب چنین ادعایی نداشته است. جلسه بازجویی آن روز بسیار خسته کننده بود و در خاتمه ی جلسه برایم گفتند: آیا ابن عبدالوهاب را کافر میدانی یا خیر؟ بدون آنکه حاشیه پردازی کنی جواب بده: بله یا نه. گفتم: نه، کافر نمی دانم. با "غرغرکردن" بلند شدند و مرا به سلول برگرداندند.
گفتم: من پیرو فقه حنفی هستم و در احکام از امام ابوحنیفه تقلید می کنم و ابن تیمیه پیرو فقه امام احمدبن حنبل بوده و در مسائل فقهی از امام احمد تقلید میکرده است و خود شما نیز به این امر معترفید بنابراین، محمد بن عبدالوهاب که متأثر از ابن تیمیه است، نیز حنبلی مذهب بوده است و هر امامی از ائمه ی مذاهب در مسائل اجتهادی و فقهی نظر خاص خودش را داشته و مقلدین هر مذهب بالتبع از نظریه ی امام برگزیده ی خود تقلید کرده و می کنند، لذا لزومی نمی بینم که آنان را محکوم و غیر مسلمان بدانم.
ضمنا باید یادآور شوم که خود مأمورین اطلاعات و شیخهای رژیم هم میدانستند: اینکه من و امثال من، شیخ محمد و علامه ابن تیمیه را محکوم کنیم یا نکنیم هیچ تأثیری بر مسلمانی آنان ندارد بنا به فرموده ی قرآن: (تلک امة قدخلت لها ما کسبت..)، اما بازجوها می خواستند از زبان من بشنوند تا آن را بهانه ای برای تحت فشار قرار دادن و محکوم ساختن من قرار دهند و از این طریق می خواستند مرا خورد کنند، بازجویی آن روز که در موردشیخ محمد بن عبدالوهاب و علامه ابن تیمیه از من سؤال می کردند با روزهای دیگر فرق داشت و به احتمال زیاد چند تا از شیخهای حوزه علمیه هم بودند چون سؤالها فورا طرح می شد و مجال فکرکردن نمی دادند و حتی نسبت به مسائلی همچون "مجتهد فی الجزء" و "مجتهدفی الکل"، نیز شناخت کافی داشتند و سعی می کردند به هر طریق ممکن مرا به بن بست بکشانند که البته به لطف پروردگار موفق به این کار نشدند.
یکی ازسؤالها این بود که اگر ابن عبدالوهاب مذهب جدیدی نیاورده چرا به او امام می گویند؟ گفتم: اینکه به کسی امام بگویند دلیل بر این نیست که او مذهب جدیدی آورده است بلکه به خاطر احترام گذاشتن به آن شخص است همانگونه که میگویند امام موسی صدر، امام خمینی، امام محمد غزالی و غیره، مردم به آیت الله خمینی میگویند امام خمینی و حال آنکه ایشان خودشان را پیرو فقه جعفری میدانستند و کسی هم نمیگوید که ایشان مذهب جدیدی آورده به نام مذهب خمینی، علاوه از آن، خود شیخ محمد و پیروانش هیچکدام ادعای به وجود آوردن مذهبی نو و جدید را نداشته اند و مسائلی را که محمد بن عبدالوهاب و ابن تیمیه از آنها صحبت کرده اند، مسائل عقیدتی هستند و مسائل فقهی نیستند.
بازجو گفت: ابن عبدالوهاب در مواردی با برخی از علمای حنبلی اختلاف نظر داشته و این بیانگر آن است که او خود را صاحب مذهب میدانسته است.
گفتم: اختلاف نظر با برخی از کسانیکه پیرو یک مذهب اند دلیل بر این نیست که کسی که نظریه ی او با نظریه ی دیگران فرق دارد حتما در پی ایجاد مذهبی دیگر برآمده است؛ چون اختلاف نظر میان مجتهدین یک مذهب، یک امر طبیعی است و حتی مقلدین و مجتهدینی که از یک مذهب پیروی میکنند در مواردی در حلت و حرمت و ثبوت و عدم ثبوت یک مسئله با یکدیگر اختلاف دارند و بخصوص در مذهب شیعه جعفری این امر بوضوح دیده می شود به طورمثال آیت الله خوئی شطرنج را حرام میدانند در حالی که آیت الله خمینی آن را حلال اعلام کردند و نیز آیت الله خوئی ولایت فقیه را قبول ندارند ولی آیت الله خمینی آن را یک امر لازمی برای حکومت اسلامی میدانستند لذا اگر محمد بن عبدالوهاب در مواردی با برخی از علمای حنبلی اختلاف داشته است در مسائل اجتهادی بوده که در هر مذهبی این موضوع مشاهده می شود.
بازجو: یعنی اینکه ابن عبدالوهاب خود را مجتهد فی الجزء می دانسته، آیا پیروان یک مذهب باید از مجتهد فی الجزء تقلید کنند یا ازصاحب مذهب؟
- پیروان یک مذهب از صاحب مذهب تقلید می کنند به این معنی که عموما از آرای فقهی تدوین شده ی صاحب مذهب پیروی می کنند و حتی مجتهدین هر مذهب با وجودی که ممکن است در مواردی با صاحب مذهب اختلاف نظر داشته باشند، نیز خود را پیرو همان مذهب میدانند و این یک امر متداول درمیان همه ی مذاهب است.
این بحث به درازا کشید و چند مثال از اختلاف نظر فقهاء برای آنها بیان کردم و در کل می خواستم ثابت کنم که "وهابیت" مذهبی نیست و شیخ محمد بن عبدالوهاب چنین ادعایی نداشته است. جلسه بازجویی آن روز بسیار خسته کننده بود و در خاتمه ی جلسه برایم گفتند: آیا ابن عبدالوهاب را کافر میدانی یا خیر؟ بدون آنکه حاشیه پردازی کنی جواب بده: بله یا نه. گفتم: نه، کافر نمی دانم. با "غرغرکردن" بلند شدند و مرا به سلول برگرداندند.