سَـقط شده ها
"سَقط شده ها" در مورد کسانی بکار برده شده که به نوعی با اطلاعات رژیم ولایت فقیه همکاری می کنند، این اصطلاح بیانگر طرز فکری است که سردمداران انقلاب ایران نسبت به سنی های خبرچین وزارت اطلاعات، دارند و نیز بنا به جمله ی فراموش نشدنی است که یکی از مقامات عالی رتبه وزارت اطلاعات رژیم ولایت فقیه در حین بازجوئی و گفتگو با من در مورد سنی هایی که با اطلاعات همکاری می کنند، به کاربرد، جمله ای که من هرگز آن را فراموش نکرده و نخواهم کرد، او برای این قبیل افراد گفت: "میدانیم چه جوری سقطشان کنیم" که من از آن تعبیر به "سقط شده ها" یعنی تلف شده ها کرده ام و این هشداریست برای آن دسته از سنی هایی که به نوعی با اطلاعات رژیم همکاری می کنند و باعث تقویت نظام مستبد ولایت فقیه می گردند، این سنی ها لازم است بدانند که همکاری با نظامی که قالب شیعی رافضی سبائی به خود گرفته است حاصلی برای آنان جز خسران هر دو جهان نخواهد داشت؛ چرا که زمامداران حکومت ولایت فقیه برخلاف گفته هایشان که دم از وحدت و تساوی حقوق می زنند در واقع امر، هیچ حق و حقوقی برای اهل سنت قائل نیستند و آنان را دشمن بالقوه خود می پندارند و با آنان همانند دشمن رفتار می نمایند و در عمل هم نشان داده اند که به هیچ اصلی از اصول اسلامی و انسانی و اخلاقی پایبند نیستند، بلکه با نیرنگهای گوناگون در پی قلع و قمع کلی سنی ها هستند بنابراین بعد از استفاده لازم از سنی های وابسته به اطلاعات و سپری شدن تاریخ مصرف آنان، با ترفندهای مختلف –همانگونه که شیوه ی جنایت کاران است– وابسته های تاریخ گذشته را بدور می اندازند و فریب خورده های دیگری را جایگزین تلف شده ها می نمایند و کماکان به بیدادگری و اختناق خود ادامه می دهند و این شیوه ی برخورد را که برخاسته از طرز فکر ولایت سالاران نسبت به سنی هاست از بدو انقلاب تا به حال ما شاهد بوده ایم.
جریان جمله: "میدانیم چه جوری سقطشان کنیم" از این قرار بود که در یکی از روزهایی که در اطلاعات بازداشت بودم، دم دمای شام مرا بردند و برخلاف روزهای قبل، در اطاق تر و تمیزی رو به دیوار نشاندند و چشم بند را از روی چشمانم برداشتند و با تحکّم گفتند: به پشت سرت نگاه نکن، چند دقیقه ای بعد یکی وارد اطاق شد و گفت: عجبا! مولوی صفی زاده را من اینجا می بینم، شماچرا؟! برادران به من گفتند که ما مولوی صفی زاده را دستگیر کرده ایم من تعجب کردم چون از شما توقع نمی رفت که با نظام مقدس اسلامی درافتید و سر از اینجا درآورید به هر حال قسمت است و کاری هست که شده و نمیشه کاری کرد.
بعد از این ورّاجی ها برایم گفت: لطفا سعی نکن به پشت سرت نگاه کنی، دوم اینکه برای روشن شدن موضوع لازم است بدانی من نه قاضی هستم و نه دادیار اما وقتی از جریان دستگیریت باخبر شدم افسوس خوردم و گفتم باید با تو ملاقات کنم شاید از دستم کاری ساخته باشه هر چند به خودت بستگی داره ولی من هم تلاش خودم را برای بیرون آوردنت از اینجا خواهم کرد چون میدانم جایت اینجا نیست، حال ابرایم بگو تو که خودت را انقلابی میدانستی چرا با این نظام به مخالفت برخاستی؟ گفتم من با نظام اسلامی به مخالفت برنخواسته ام بلکه در حوزه علمیه مشغول تعلیم طلبه هابودم که برایم پاپوش درست کردند...
با تطمیع و تهدید خیلی سعی کرد که مرا خام کند و در رابطه با پاکستان و عربستان سعودی هم سؤالهای زیادی کرد که بیشتر آنها درباره احزاب اسلامی پاکستان و علت اختلاف آنها با یکدیگر بود البته در مورد احزاب اسلامی پاکستان تا حدودی آگاهی داشت و از سخنانش معلوم بود که رهبران آنها را از نزدیک می شناسد و از افکار و ایده های آنان هم با خبر می باشد. حاصل جوابم در مورد احزاب اسلامی پاکستان این بود که اختلاف میان آنها عموما اختلاف عقیدتی و مذهبی نیست بلکه اختلاف سلیقه و سیاسی است که برخی به خاطر رسیدن به مقاصدشان آن را رنگ و لعاب مذهبی می دهند.
در رابطه با افکار و سطح علمی و خط و مشی و پایگاه مردمی علمای اهل سنت خراسان بخصوص علمای تایباد، تربت جام و خواف سؤال کرد و من-خدا را گواه می گیرم- تا جایی که توانستم از علمای واقعی و راستین دفاع کردم و درباره کسانی که وابستگی آنان به اطلاعات از نظر من محرز و قطعی بود اظهار داشتم: همکاری ایشان با شما قلبی و برای خدمت به انقلاب و مردم نیست بلکه در واقع یک نوع سرپوشی است بر ضعفهای گذشته و یا حال و برخی هم به خاطر پول و مقام و رسیدن به نان و نام با شما همکاری می کنند، چند تا از این افراد را نام بردم و گفتم اگر واقع بین باشید و با میکروسکوپ و با دقت قضایا را بررسی کنید متوجه خواهید شد بیشتر این آقایونی که شما از آنها به عنوان همکار و دلسوز به انقلاب یاد می کنید در زمان شاه با ساواک همکاری می کرده اند و از دست بوسان شاه بوده اند و در حال حاضر هم منافع آنان ایجاب می کند که در کنار شما قرار بگیرند، گفت: مقصر کیه، مقصر اصلی تو و امثال تو هستند، اگر شماها با این نظام مقدس همکاری لازم را می کردید ما مجبور نبودیم آنها را تحمل کنیم، چرا تو در کنج زندان با سرنوشت نامعلومی بسر بری و افرادی مانند...، زندگی راحتی داشته باشند و آن چنانی زندگی کنند، نیسان پترول و بنز سوار شوند و از زندگی لذت ببرند و بدون آنکه شایستگی و لیاقت آن را داشته باشند امام جمعه شوند و در رأس قرار بگیرند؟! آیا در این باره فکر کرده ای که چرا برخی از روحانیون اهل سنت با تو به مخالفت برخاسته اند و تو را به این روز انداخته اند؟ مقصر ما نیستیم، ضدیت و مخالفتت با برادران، به دیگران این فرصت را داده که علیه تو اقدام کنند و تو را به این روز اندازند..
او با این یاوه سرائی های خود که در قالب به ظاهر خیرخواهانه و دوستانه بیان میکرد، سعی می نمود ددمنشان اطلاعات را مبرّا جلوه دهد و آنها را برادران و دوستان من قلمداد نماید او در حقیقت می خواست مرا علیه روحانیون اهل سنت تحریک کند و وادار به همکاری ناخواسته نماید، باوجودی که او به ظاهر اظهار علاقه کرد که دو جلسه ی دیگر با من به گفتگو بنشیند اما در پایان جلسه ی آن روز نتوانست بغض و کینه و عداوتش را نسبت به اهل سنت مخفی نگه دارد و متکبرانه و با خودنمایی گفت: ما همه را خوب می شناسیم و نیازی هم به میکروسکوپ و چشم مسلح نداریم، تو را هم می شناسیم و فلان و فلان را هم می شناسیم ولی تا چند روزی آنها راتحمل می کنیم و
"تا زمان لازم برایشان گنده می اندازیم و وقتش که رسید بلانسبت شما، بلانسبت شما، میدانیم چه جوری سقطشان کنیم" !
باور بفرمایید اینها عین کلماتی بود که او بی شرمانه اظهار داشت! این سخنان نشأت گرفته از روحیه و نیات شوم زمامداران رژیم ولایت فقیه است و بازگو کننده ی سوء نیت ایشان نسبت به اهل سنت است و عمل اهم ما شاهد خودخواهی و تنگ نظری و ستمگری آنها بوده و هستیم و برنامه های صفوی مآبانه ی جریحه دار ساختن احساسات و تحریک جنگ مذهبی و روا داشتن این همه ظلم و جنایت نسبت به اهل سنت در همین راستا صورت گرفته و می گیرد.
جریان جمله: "میدانیم چه جوری سقطشان کنیم" از این قرار بود که در یکی از روزهایی که در اطلاعات بازداشت بودم، دم دمای شام مرا بردند و برخلاف روزهای قبل، در اطاق تر و تمیزی رو به دیوار نشاندند و چشم بند را از روی چشمانم برداشتند و با تحکّم گفتند: به پشت سرت نگاه نکن، چند دقیقه ای بعد یکی وارد اطاق شد و گفت: عجبا! مولوی صفی زاده را من اینجا می بینم، شماچرا؟! برادران به من گفتند که ما مولوی صفی زاده را دستگیر کرده ایم من تعجب کردم چون از شما توقع نمی رفت که با نظام مقدس اسلامی درافتید و سر از اینجا درآورید به هر حال قسمت است و کاری هست که شده و نمیشه کاری کرد.
بعد از این ورّاجی ها برایم گفت: لطفا سعی نکن به پشت سرت نگاه کنی، دوم اینکه برای روشن شدن موضوع لازم است بدانی من نه قاضی هستم و نه دادیار اما وقتی از جریان دستگیریت باخبر شدم افسوس خوردم و گفتم باید با تو ملاقات کنم شاید از دستم کاری ساخته باشه هر چند به خودت بستگی داره ولی من هم تلاش خودم را برای بیرون آوردنت از اینجا خواهم کرد چون میدانم جایت اینجا نیست، حال ابرایم بگو تو که خودت را انقلابی میدانستی چرا با این نظام به مخالفت برخاستی؟ گفتم من با نظام اسلامی به مخالفت برنخواسته ام بلکه در حوزه علمیه مشغول تعلیم طلبه هابودم که برایم پاپوش درست کردند...
با تطمیع و تهدید خیلی سعی کرد که مرا خام کند و در رابطه با پاکستان و عربستان سعودی هم سؤالهای زیادی کرد که بیشتر آنها درباره احزاب اسلامی پاکستان و علت اختلاف آنها با یکدیگر بود البته در مورد احزاب اسلامی پاکستان تا حدودی آگاهی داشت و از سخنانش معلوم بود که رهبران آنها را از نزدیک می شناسد و از افکار و ایده های آنان هم با خبر می باشد. حاصل جوابم در مورد احزاب اسلامی پاکستان این بود که اختلاف میان آنها عموما اختلاف عقیدتی و مذهبی نیست بلکه اختلاف سلیقه و سیاسی است که برخی به خاطر رسیدن به مقاصدشان آن را رنگ و لعاب مذهبی می دهند.
در رابطه با افکار و سطح علمی و خط و مشی و پایگاه مردمی علمای اهل سنت خراسان بخصوص علمای تایباد، تربت جام و خواف سؤال کرد و من-خدا را گواه می گیرم- تا جایی که توانستم از علمای واقعی و راستین دفاع کردم و درباره کسانی که وابستگی آنان به اطلاعات از نظر من محرز و قطعی بود اظهار داشتم: همکاری ایشان با شما قلبی و برای خدمت به انقلاب و مردم نیست بلکه در واقع یک نوع سرپوشی است بر ضعفهای گذشته و یا حال و برخی هم به خاطر پول و مقام و رسیدن به نان و نام با شما همکاری می کنند، چند تا از این افراد را نام بردم و گفتم اگر واقع بین باشید و با میکروسکوپ و با دقت قضایا را بررسی کنید متوجه خواهید شد بیشتر این آقایونی که شما از آنها به عنوان همکار و دلسوز به انقلاب یاد می کنید در زمان شاه با ساواک همکاری می کرده اند و از دست بوسان شاه بوده اند و در حال حاضر هم منافع آنان ایجاب می کند که در کنار شما قرار بگیرند، گفت: مقصر کیه، مقصر اصلی تو و امثال تو هستند، اگر شماها با این نظام مقدس همکاری لازم را می کردید ما مجبور نبودیم آنها را تحمل کنیم، چرا تو در کنج زندان با سرنوشت نامعلومی بسر بری و افرادی مانند...، زندگی راحتی داشته باشند و آن چنانی زندگی کنند، نیسان پترول و بنز سوار شوند و از زندگی لذت ببرند و بدون آنکه شایستگی و لیاقت آن را داشته باشند امام جمعه شوند و در رأس قرار بگیرند؟! آیا در این باره فکر کرده ای که چرا برخی از روحانیون اهل سنت با تو به مخالفت برخاسته اند و تو را به این روز انداخته اند؟ مقصر ما نیستیم، ضدیت و مخالفتت با برادران، به دیگران این فرصت را داده که علیه تو اقدام کنند و تو را به این روز اندازند..
او با این یاوه سرائی های خود که در قالب به ظاهر خیرخواهانه و دوستانه بیان میکرد، سعی می نمود ددمنشان اطلاعات را مبرّا جلوه دهد و آنها را برادران و دوستان من قلمداد نماید او در حقیقت می خواست مرا علیه روحانیون اهل سنت تحریک کند و وادار به همکاری ناخواسته نماید، باوجودی که او به ظاهر اظهار علاقه کرد که دو جلسه ی دیگر با من به گفتگو بنشیند اما در پایان جلسه ی آن روز نتوانست بغض و کینه و عداوتش را نسبت به اهل سنت مخفی نگه دارد و متکبرانه و با خودنمایی گفت: ما همه را خوب می شناسیم و نیازی هم به میکروسکوپ و چشم مسلح نداریم، تو را هم می شناسیم و فلان و فلان را هم می شناسیم ولی تا چند روزی آنها راتحمل می کنیم و
"تا زمان لازم برایشان گنده می اندازیم و وقتش که رسید بلانسبت شما، بلانسبت شما، میدانیم چه جوری سقطشان کنیم" !
باور بفرمایید اینها عین کلماتی بود که او بی شرمانه اظهار داشت! این سخنان نشأت گرفته از روحیه و نیات شوم زمامداران رژیم ولایت فقیه است و بازگو کننده ی سوء نیت ایشان نسبت به اهل سنت است و عمل اهم ما شاهد خودخواهی و تنگ نظری و ستمگری آنها بوده و هستیم و برنامه های صفوی مآبانه ی جریحه دار ساختن احساسات و تحریک جنگ مذهبی و روا داشتن این همه ظلم و جنایت نسبت به اهل سنت در همین راستا صورت گرفته و می گیرد.